خالی شدن حوزههای گوناگون هنری از فلسفه و روح هنر، ناشی از رنگ باختن عدالت در این حوزهها است؛ وضعیتی که بالندگی را از هنر میگیرد و به آن ویژگی فست فودی میدهد.
تنزل سینمایی و چرخش تولیدات به سمت بازار و سینمای تجاری اگر در یک دهه گذشته بیش از هر حوزه هنری دیگری رخ داده، اما امروز این چرخش به سمت درآمدزایی به میزان نگران کنندهای در همه عرصههای هنری به چشم میآید.
برخی اهالی فرهنگ و هنر میگویند اکنون شاهد شیوع آثاری سخیف در تئاتر، حرکت به سمت کمدیهایی مبتذل در سینما و تمایل به سمت نوعی موسیقی پرفروش، اما فاقد اثرگذاری، ماندگاری و کیفیت هستیم.
از این منظر، حوزههای مختلف هنری نه از یکدیگر جدا هستند و نه از باقی عناصر اجتماعی در جامعه. یعنی همانطور که شاخههای هنری بر هم اثر میگذارند، خود مظروف ظرف بزرگتری به نام شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به شمار میآیند.
برخی میگویند وقتی مدیریت نادرست در یکی از این زمینهها نادیده گرفته میشود، این مساله قابلیت تعمیم دارد و نمیتوان در حالت رکود هنری در شاخه ای، شکوفایی را در شاخهای دیگر به نظاره نشست. به عنوان مثال نمیتوان سینمایی موفق و شکوفا داشت در حالی که تئاتر روز به روز خالیتر از محتوا میشود.
در خصوص آنچه گفته شد برخی از نقش پراهمیت مخاطب در تغییر جریان و مسیر سخن گفته و بر این عقیده اند که مخاطبان حرفه میتوانند جریان سازی کرده و مثلا باعث تغییر سبک یک خواننده به سبکی دیگر و به نوعی ارتقا اثر وی شوند.
این مساله در جایی صادق است که امکان شنیدن و دیدن انواع دیگر سبک و شرایط رقابت آزاد این سبکها و اسلوبها فراهم باشد و مخاطب امکان شناختن و بازشناختن آنان را بیابد. اما زمانی که این آزادی اجرا برای هنرمند و شنیدن آن برای مخاطب، عملا وجود نداشته باشد و گوشها به شنیدن و چشمها به دیدن مواردی معدود و محدود منحصر شوند نمیتوان در بلند مدت انتظار معجزهای از جانب مخاطب و در واقع مصرف کننده هنر را داشت چرا که این تک صدایی بودن در بلندمدت نتیجهای جز تنزل سلیقه و ذائقه مخاطب نداشته و نخواهد داشت.
گروهی از اهل فرهنگ و هنر بر این باورند روند تولیدات فست فودی در سینما، تئاتر و موسیقی باعث کاهش شکیبایی و تغییر ذائقه مخاطبان به صورتی شده که اساسا درک و دریافتی که مستلزم تلاش برای فهمیدن و عمیق شدن بر مفاهیم باشد، روز به روز کاهش یافته است. یعنی مخاطب هنر به مصرف کننده هنر تغییر کرده است و در این راه هر روز بیشتر به غذایی که خیلی سریع و خوشمزه او را سیر کند نیاز دارد و چه چیز بهتر از این هنرهای فست فودی، با ظاهری خوشمزه، اما بدون محتوا که سریع آماده میشوند بدون این که مغذی روح باشد.
بر این اساس میبینیم که تئاترهایی که حاصل ماهها تلاش یک تیم برای روی صحنه بردن و انتقال مفاهیمی عمیق است، طرفداری ندارد، اما نمایشهایی که به سرعت ساخته و پرداخته میشود و با چاشنیهایی جنسی و سطحی ترکیب میشوند یا حتی از زبانی دیگر ترجمه میشود بدون این که کوچکترین درکی از زمینه آن باشد، بسیار میفروشند و مورد استقبال قرار میگیرند.
در مورد فیلم نیز اثری که کل تولید آن در دو ماه صورت گرفته میتواند پرفروشترین فیلم سال شود، اما حاصل ماهها و سالها زحمت گروه دیگری از فیلمسازان دغدغه مند، نادیده گرفته شده و عایدی جز ضرر و شکست ندارند. در موسیقی هم به همین منوال است که خوانندگانی یک شبه سر برمی آورند و با اشعاری که بعضا حتی بیش از چند ماه تاریخ مصرف ندارند، میتوانند کنسرتهایی میلیونی و میلیاردی برگزار کنند.
روند دیگری که باید به آن اشاره کرد این که امروز و در عرصه موسیقی، تئاتر و سینما شاهد نامهایی هستیم که مرتبا تکرار میشوند؛ اسامی که نبض و حرکت را به کمک دلالان هنری در دست گرفته و میدان را یکسره از آن خود کرده اند و این در حالی است که این بی عدالتی امکان حضور گروههای متعدد موسیقی، تئاتر و فیلمسازی را محدود و غیرممکن ساخته است؛ بی عدالتی که عملا مخاطبان و دوست داران این هنرها را نیز محروم ساخته است. مخاطبانی که میتوانند در ارتقا هنر و جریان سازی آن نقشی برجسته داشته باشند، امروز مجبورند که یا به سراغ نمونههای مشابه خارجی بروند یا این که با تنزل و تحدید ذائقه، خود را با جریان غالب همراه سازند.
امروز زمانی است که برای شکوفایی و بالندگی بیش از هر زمانی نیاز به عدالت در عرصههای هنری داریم؛ عدالتی که بگذارد تا جریان آزاد ارائه و انتخاب هنری راه خودش را برود.