* «گمشده»؛ماجرای یک روز معمولی در خیابان انقلاب
پ
کد خبر : ۱۱۴۱۰
تعداد نظرات: ۵ نظر
تاریخ انتشار: ۲۴ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۸:۴۱ -15 September 2019
روی دیوار لابلای آگهی های رنگارنگ کلاس کنکور ،لیزر و بلیچینگ دندان، آگهی سیاه و سفیدی به چشم می خورد.عکسی از یک پسر جوان.بالای آگهی نوشته شده «گمشده».

غلامرضاهاشمی فرد|تحریریه آزادی: روی دیوار سیمانی لابلای آگهی های رنگارنگ کلاس کنکور ،لیزر،اپیلاسیون،ایمپلنت و بلیچینگ دندان، آگهی سیاه و سفیدی به چشم می خورد.عکسی از یک پسر جوان به همرا شماره تلفن.بالای آگهی نوشته شده «گمشده».


امیر بیست و هشت ساله،به طور مادرزادی دچار معلولیت ذهنی است.سالهاست که صبح ها با سرویس به بهزیستی می رود و ظهر برمی گردد. آن روز اما خورشید غروب کرد ولی امیر به خانه برنگشت.برادر بزرگش محسن،که شماره تلفنش پای آگهی است،با بهزیستی تماس می گیرد.می گویند امروز اصلا امیر به آنجا نرفته. محسن به آنها اعتراض می کند که چرا جویای غیبت امیر نشدند.با راننده سرویس هم که تماس می گیرد معلوم می شود اصلا سوار نشده بود.مادر سالخورده امیر می گوید آن شب برایش به اندازه هزارشب طول کشید.


صبح روز بعد،وقتی سراغ او را از بیمارستانهای اطراف و کلانتریها می گیرند و خبری نمی شود،به فکر این می افتند که آگهی چاپ کنند.

به چه کسانی معلول ذهنی می گویند؟
کم توانی،معلولیت یا عقب ماندگی ذهنی اختلالی است که با عملکرد هوشی زیر حد طبیعی و اختلال در مهارت‌های انطباقی مشخص می‌گردد. سن شروع کم‌توانی ذهنی زیر هجده سال است و منظور از مهارت‌های انطباقی انجام کارهایی است که در هر سن خاص به‌طور معمول از فرد انتظار می‌رود. مشکلات شنوائی و بینائی از شایعترین علائم در این بیماری است که مانع دیگری برای توانائی شناختی است.


با این حال با اقدامات آموزشی و اجتماعی می توان یک زندگی تقریبا طبیعی در خارج از بیمارستان برای این افراد فراهم کرد که شامل مدارس ویژه بخصوص در مراکز مختلف بهزیستی می شود.
علل بروز عقب ماندگی ذهنی را می توان در سه مورد خلاصه کرد.عوامل پیش از تولد،پس از تولد و عوامل محیطی اجتماعی.عوامل پیش از تولد که بالاترین آمار علت عقب ماندگی ذهنی را شامل می شود،بیشتر در اثر تأثیرات ژنتیک و تغییرات کروموزومی روی می دهد.

«گمشده»؛ماجرای یک روز معمولی در خیابان انقلاب
مادر سالخورده و بی قرار امیر می گوید «اون موقع ها می گفتند عقد دخترعمو و پسرعمو رو توی آسمونا بستند.پدر مادرای ما هم که سواد درست و حسابی نداشتند می گفتند لابد قدیمیا یه چیزی می دونستند که اینو گفتند.خلاصه،چش و گوش بسته ازدواج کردیم.اینم شد نتیجه ش».


سه روز پر از اضطراب و نگرانی می گذرد. محسن می گوید وقتی کاملا از پیدا کردن برادرش ناامید شده بودند عکسش را به سردخانه ها می دهند تا در صورت پیدا شدن جنازه اش با آنها تماس بگیرند. محسن: «مادرم حالش خیلی بد شده بود مجبور شدیم بستریش کنیم. چهار روز گذشته بود و خبری نشد.ساعت هفت عصر بود دیگه مغزم کار نمیکرد،فقط جلوی در خونه راه می رفتم و سیگار می کشیدم.یهو گوشیم زنگ خورد.باورم نمیشد. از یه کلانتری توی کرج بهمون اطلاع دادند که پیدا شده».


امیر صبح روز حادثه به اشتباه سوار تاکسی های کرج می شود. وقتی به مقصد می رسد پیاده می شود و بی هدف در شهر می چرخد. گویا شبها در پارک می خوابیده تا اینکه نگهبان پارک که از ظاهر او متوجه می شود به کمک نیاز دارد،او را به نزدیکترین کلانتری می برد.آنها نیز از طریق شماره تلفنی که توی کیف او بود با محسن تماس می گیرند.

انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۰
ثمین
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۵۷ - ۱۳۹۸/۰۶/۲۵
خداروشکر که پیدا شد ولی بهزیستی باید بیشتر حواسش باشه به حضور و غیاب این افراد
یاس
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۰۵ - ۱۳۹۸/۰۶/۲۵
از همون اول باید راننده سرویس و مسوولین بهزیستی کنجکاو میشدن و اقدام میکردن
ماهان
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۲۲ - ۱۳۹۸/۰۶/۲۶
ماجراهاتون همچی معمولی هم نیستنا
براتی
Iran, Islamic Republic of
۲۰:۳۰ - ۱۳۹۸/۰۶/۲۶
چی میکشن خانواده های اینا. خدا کمکشون کنه
م.ز
Iran, Islamic Republic of
۰۹:۳۳ - ۱۳۹۸/۰۶/۳۰
هدفتون این بود که بهزیستی رو زیر سوال ببرید؟
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: